-
احمد ظاهر هنرمند محبوب و دوستداشتنی خاطره هایش همیشه زندست
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 20:13
دوستان عزیز نظر بدهید تقدیم به هنر دوستان! کنشکااحمدی
-
احمد ظاهر هنرمند محبوب و دوستداشتنی
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 20:04
-
من نگویم
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:54
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید فصل گل میگذرد همنفسان بهر خدا بنشینید به باغی و مرا یاد کنید یاد از این مرغ گرفتار کنید ای مرغان چون تماشای گل و لاله و شمشاد کنید هر که دارد ز شما مرغ اسیری به قفس برده به باغ و به یاد منش آزاد کنید آشیان من بیچاره اگر سوخت٬ چه باک فکر ویران شدن خانهء...
-
ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:47
تاکی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود،از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه؟ ای تیر غمت را دل عشاق نشانه جمعی به تو مشغول و تو غایب ز میانه رفتم به در صومعهی عابد و زاهد دیدم همه را پیش رخت، راکع و ساجد در میکده، رهبانم و در صومعه، عابد گه معتکف دیرم و گه ساکن مسجد یعنی که تو را میطلبم خانه به...
-
مــن اگــــــر دیوانه ام
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:42
مــن اگــــــر دیوانه ام، زنجیر کــــــــو گـــــــــر اسیر دانشم، تــــدبیر کــــــــو گــــــــر ز خاکم این رمیدن ها زچیست ور زبــــادم آرمیدن هــــــــــا ز چیست گـــــــر ز آتش، پس چــه شد خاکسترم شد کجا دود و شــــــرار و اخــــــگرم گــــــــــر شدم پیدا بــــــــه اقبال سجود از سجود بـــــــی حضور من چه سود؟...
-
زندگی آخر سر آید
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:38
زندگی آخــــــــــر سر آید، بندگی در کار نیست بندگی گــــــر شرط باشد، زندگی در کار نیست گــــــــــــــر فشار دشمنان آبت کند مسکین مشو مرد باش ای خسته دل، شرمندگی در کار نیست با حقارت گـــــــــــــر ببارد بر سرت باران دُر آسمان را گو برو، بارندگی در کـــــــــار نیست گـــــــــــر که با وابستگی داران این دنیا شوی...
-
هر جا که سفر کردم
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:31
هر جا که سفر کردم، تو همسفرم بودی وز هر طرفی رفتم، تو راهبرم بودی با هر که سخن گفتم، پاسخ ز تو بشنفتم بر هر که نظر کردم، تو در نظرم بودی هر شب که قمر تابید، هر صبح که سر زد شمس در گردش روز و شب، شمس و قمرم بودی در صبحدم عشرت، همدوش تو میرفتم در شامگه ی غربت، بالین سرم بودی در خندۀ من چون ناز، در کنج لبم خفتی در گریه ی...
-
آهسته آهسته
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:26
به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته برآمد از پس کوه آفتاب آهسته آهسته فریب روی آتشناک او خوردم، ندانستم که خواهد خورد خونم چون کباب آهسته آهسته ز بس در پرده افسانه با او حال خود گفتم گران گشتم به چشمش همچو خواب آهسته آهسته سرایی را که صاحب نیست، ویرانی است معمارش دل بیعشق، میگردد خراب آهسته آهسته به این خرسندم...
-
دست از طلب ندارم
جمعه 24 فروردینماه سال 1386 19:11
دست از طلب ندارم تا کام من بر آید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن بر آید بگشای تُربتم را بعد از وفات بنگر کز آتش درونم دود از کفن بر آید بنمای رخ که خلقی واله شوند و حیران بگشای لب که فریاد از مرد و زن بر آید جان بر لب است و حسرت در دل که از لبانش نگرفته هیچ کامی جان از بدن برآید از حسرت دهانش آمد به تنگ جانم خود کام...
-
احمد ظاهر
دوشنبه 13 فروردینماه سال 1386 00:10
احمدظاهر در بیست چهارم جوزای سال 1325 به هجری خورشیدی در کابل تولد شد. پدرش داکتر عبدالظاهر که زمانی صدراعظم کشور وزمانی هم رئیس ولسی جرگه افغانستان بود نخستین مشوق او در راه موسیقی به شمار می رفت. احمد ظاهر هنرمند بود با استعداد خوش ذوق وپرکار او هیچ گاه در موسیقی رسمآ شاگردی کسی نشد بلکه ذوق سرشارواستعداد بی بنظیر...
-
سلام عشق
چهارشنبه 8 فروردینماه سال 1386 15:28
سلام عشق داستان 6 گروه مختلف از مردمه که از نقاط مختلفی هستند داستان اول: تهذیب(ویدیا بالان)هر روز صبح برای پیدا کردن یه لنگه الماس کوچیک که کنار تختشه بیدار میشه و این الماس هدیه سالگرد ازدواجشه که شوهر رومانتیکش که اشوتوش(جان ابراهام)بهش داده.اونا با شیوایی تمام دو ساله که ازدواج کردن و مثل همه زوجهای جوون دیگه تلاش...